۸۶

جلوی خودمو خیلی گرفتم که در مقابل انتظارش که به خاطر معذرت خواهیای توخالیش می کنه تسلیم نشم و جوابشو ندم...

چون سربع دلم میسوزه یکی اصرار می کنه یکی دوبار دیگه چه برسه ۱۰،۱۲ بار...تا الان که جوابشو ن ندادم...

ایندفه فرق می کنه برام...دیگه تحمل کردنش سخت شده...

ینی خیلیییی وقته که حتی دوس ندارم باهاش تو یه ماشین بشینم! و علاقه و شوقی برای دیدنش ندارم کولن...

با خودم گفتم اگه قراره این بار این رابطه از ریشه قطع شه بذارم این اتفاق بیفته و اصراری برای نگه داشتنش نداشته باشم...و نه اثباتی!

من مجبور نیستم چیزیو ادامه بدم که باعث رنج و عذابمه...من این رنج دوست داشتنی نیست!!! زور که نیستتتت

و اصلن اگه زور هم باشه بازم تلاش می کنم از این زور و اجبار بیام بیرون...چون من وارد این رابطه نشدم که به خودم لطمه بزنم و روح و روانمو داغون تر کنم!

امشب هر بار و به هر نحوی معذرت خواهی فرستاد کاراشو مرور کردم که یادم نره چقدررر روحمو خراش داد با رفتار و حرفاش! تا بتونم راحت تر ندیدش بگیرم!

هیچ بهبود رفتاری نداشته و فقط داره بد و بدتر میشه و عصری واقعا دیگه شگفت زده شدم از رفتاراش! و زبون بند میاد از توصیفش! و یکباره اونقدرررر برام منزجر کننده بود که فقط دوس داشتم زودتر برگردم خونه و ریختشو نبینم...

داره اذیت میشه شدیدا و اصلنننن برام مهم نیس...فقط دلسوزی برای خودم رو دارم و اینکه سلامت باشه ولی بره به درررررک!

بیزارم ازش اصن از همه چیش...از ریختش از تیپش از حرف زدنش از کارش از خودمحق بودنش حتی از معذرت خواهیاش...

یجوری با من برخورد می کنه آدم با دشمنش این رفتار رو نمی کنه! با دشمنشم انقدرررر خشن تا نمی کنه که با من تا می کنه...

این چند هفته ی اخیر که دیگه نوبرشو آورد! منم اینبار نوبرشو میارم ولی به روش خودم!

اتفاقن انگیزه م برای کارام و هدفام بیشتر میشه با نبودنش تو زندگیم! تا این حد نبودش تاثیرگذاره!