شب بعد اینکه از چک آپ مامان برگشتیم هشت و نیم اینطورا بود
اومده بود اینجا که ماشینمو ببره تعمیرگاه!
تعجب کردم باز بی خبر اومده بود...
و بعدش فهمیدم از شیش اینجا منتظر من بوده!