۲

روز خیلی شلوغی داشتم

خیلی خسته شدم

خیلی بد بود

آدمها هم خیلی مزخرف بودن امروز

از همه شون خستم

از کارمم خستم خیلی خیلی خسته

آدمای کارم باعث این همه خستگی و دلزدگیمن...

من با کار کردن مشکلی ندارم...تنبلی هم تو کارم ندارم...

ولی متاسفانه تنبلی کردن تو کار بهترینه

من احمقم که تند تند کارامو انجام میدم...چون همین باعث میشه کارای بیشتر و بیشتری ازت خواسته بشه

و حتی انتظارات شخصیِ اون آدمای مزخرف اطرافت ببیشتر!

من بلا استثناء بلااااا استثناء از همشون بدم میام!

اگه این نشون میده که من آدم بدی هستم اصلاااا و ابداااا مهم نیست! من بد و مزخرفم هستم حتی!

یعنی محض رضای خدا یکیشون حس خوب نمیده حضورش به آدم

از همشون فراری و حتی بدمم میاد ازشون

امروز انقدر از دستشون عاصی بودم که رفتم تو نت دنبال آگهی های استخدامی!!!

باز تو سرم زد برم جدی جدی دنبال مهاجرت...

بخدا بخداااا خیلی خسته شدم از این جماعت...

حس می کنم دارم تحلیل میرم کنارشون...

خیلی آدمای زبون نفهمی هستن...

بیشعوراااای روانی 

روح آزارا...

مغزشون دیگه درک نداره...خودخواه ها

فکر می کنن خیلی زرنگن...

غیبت گوهای احمق...

بازیگرای فضول! (این بهترین ترکیب و تعریفه واسشون)

اعوذ بالله من الهمتون!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد