۳۵

مثه کرگدن شدم چند ساعته...درد می کنه نمی تونم مثه آدم تکون بخورم...اشکمم آویزونه ولی حال گریه کردنم ندارم...حوصله ی شنبه ی مزخرفم ندارم  و حوصله ی دیدن آدمای احمقِ غیر قابل تحمل رو!

دلم براش به شدت تنگ شده...ولی پیام دادن چیزیو حل نمی کنه...تو من چیزی تغییر نکرده...پس چرا حرف بزنم؟! چی بگم اصن!!

ساعت عین گاو داره می گذره...هیچ کاری هیچچچچ کاری انجام ندادم...از وقتی برگشتم بیشترشو تو تخت ولو بودمو استرس مزخرف شروع دوباره ی یه هفته جدید رو دارم فقط...و از گفتن جمله ی خوشبحالش بی نهایت خسته ام و منزجرررر

حال و هوای الانه من شدیدا خاکستری و ابریه...و دلم بیشتر تو تخت بودن رو میخواد...چند روز تعطیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد