۳۷

۱۱:۲۲ شب

چه جمعه ای بود امروز! کاش دیشب قبول نمی کردم بریم جاده چالوس...کاش نمی رفتیم...که دوباره این حرفا پیش نمیومد‌...

نه ربطی نداره...این حرفا همیشه بوده همیشه هست...من تغییری کردم؟! احساساتم متبلور شد؟! دلبر شدم؟! شیرین شدم؟! پر انرژی شدم؟! شاد بودم؟!

نه

یه دختر غمگین و افسرده که از عالم و آدم طلبکاره...

عصبانیه

خسته اس

و با اینکه تو هستی هنوز تنهاس...و این حس تنهایی توش کمتر نشده...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد